امروز که بعدازاون همه وقت دیده بودمت یه کسی ازاین دنیا رفته بود ..

یه فرشته ای رفته بود پیش خدا که اونم عین من عاشق بود ...

من فقط بااهنگای اون یادحامدم میفتادم وقتی بارون میومد(دوباره نم نم بارون...)

وقتی دلم میگرفت ونمیتونستم ببینمت (باید کاری کنی اروم بگیرم...)

خیلی امروز گریه کردم ون هیچ کس نمدونه حتی خودت که چقد دوست دارم..

حامد شنیدم اسمت واسه ی سفرحج دراومده میگن اولین باری که به کعبه نگامیکنی...

هرچی ازخدابخوای براورده میشه اگه من یه روزی برم مکه فقط یه چیز ازخدامیخوام..

فقط میخوام حامدمال من باشه فقط میخوام هیچ کس جزمن دستاشو نگیره همین...

 

 



تاريخ : جمعه 23 آبان 1393 ا 19:44 نويسنده : نیلوفر ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.